جدول جو
جدول جو

معنی خوش غلاف - جستجوی لغت در جدول جو

خوش غلاف(خوَشْ / خُشْ غِ)
شمشیری که به اندک حرکت از نیام خود بخود بدرآید. (غیاث اللغات) :
مگو عاشق پس از مردن ز شوق درد یار افتد
چو تیغ خوش غلاف از جوش بیرون از مزار افتد.
ابوتراب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش کلام
تصویر خوش کلام
خوش سخن، خوش زبان، ویژگی آنکه خوب سخن می گوید و سخنش نیکو و پسندیده است، خوش کلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش علف
تصویر خوش علف
ویژگی حیوان علف خواری که خوب علف می خورد
فرهنگ فارسی عمید
(خُشْ)
دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه، واقع در جنوب خاوری هشتیان با هوای سرد و 104 تن سکنه. راه ارابه رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ کَ)
خوش سخن. خوش گفتار. طرف الحدیث. مقابل بدکلام:
فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست
سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش کلام.
سوزنی.
خوش چمنی است عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ عَ لَ)
هر حیوان بسیارخورنده و اکول. (ناظم الاطباء). ستور که هر علف به مذاق او خوش آید:
قاضی شهر بین که چون لقمۀ شبهه می خورد
پاردمش دراز باد این حیوان خوش علف.
حافظ.
، آدمی که کمیت غذا خواهد نه کیفیت آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش کلام
تصویر خوش کلام
سخنور زبان آور شیرین سخن خوش بیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش علف
تصویر خوش علف
جانوری که علوفه نیک و بمقدار زیاد خورد: حیوان خوش علف
فرهنگ لغت هوشیار
خوش بیان، خوش زبان، خوش سخن، خوش گفتار، زبان آور
متضاد: بدگفتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد